جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پای افشار: (تعداد کل: 1)
پای افشار
[اَ] (نف مرکب، اِ مرکب)پاافشار. پای اوژاره. لوح پا: پای افشار جولاه. پای افشار جولاهگان، معلی. (دهار). میدانی. (مهذب الاسماء). رجوع به پاافشار شود :
نیست بافنده او بدست افزار
نه بماکو نورد و پای افشار.
شیخ آذری (از شعوری).
پای افشاری کردن.
[اَ کَ دَ] (مص مرکب) پافشردن. پای افشردن. استقامت. پایداری.
نیست بافنده او بدست افزار
نه بماکو نورد و پای افشار.
شیخ آذری (از شعوری).
پای افشاری کردن.
[اَ کَ دَ] (مص مرکب) پافشردن. پای افشردن. استقامت. پایداری.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.